سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فیلمی دلخراش و هولناک از جنایات مردم خداجوی سبز!

چند روز پیش فیلمی به دستم رسید از حوادث تلخ عاشورای امسال. فیلمی که واقعا دلخراش و غیرقابل تحمل بود. در این فیلم صحنه‌هایی کوتاه و تاسف‌بار از ضرب و شتم ماموران نیروی انتظامی و نیروهای بسیج توسط مردم خداجوی سبز دیده می‌شود. صحنه‌هایی که خداجویان سبز حامی موسوی، بر سر و صورت مامور نیروی انتظامی می‌کوبند و از او می‌خواهند تا به رهبر انقلاب توهین کند!

البته دلخراش ترین صحنه این فیلم جایی است که جمعی از مردم خداجوی سبز به یک بسیجی تنها، وحشیانه حمله می‌کنند و بعد از آنکه به اندازه کافی بر سر و صورتش می‌کوبند و خونینش می‌کنند، او را برهنه می‌کنند! بله درست خوانده‌اید، مردم خداجوی سبز، یک بسیجی را در روز عاشورا برهنه می‌کنند و با افتخار تمام از او عکس و فیلم یادگاری می‌گیرند!


با دیدن این فیلم، بی اختیار یاد مظلومیت بسیجیان و رزمندگان مظلوم و پرافتخار این مملکت افتادم که روزی در برابر دشمن بعثی می‌جنگیدند و این بلاها بر سرشان می‌آمد. یاد مظلومیت اسرایی افتادم که انواع و اقسام شکنجه‌ها را تحمل می‌کردند، اما حسرت یک اهانت و شعار علیه امام خمینی را بر دل جنایتکاران بعثی می‌گذاشتند. یاد مظلومیت شهدا و رزمندگانی افتادم که سربازان عراقی، بر سر پیکرشان می‌ایستادند و هلهله می‌کردند و عکس یادگاری می‌گرفتند!

با دیدن این فیلم، یاد مظلومیت همه آن بسیجی‌های مظلوم افتادم و شرمنده همه‌شان شدم. یاد عقده‌های این جماعت وحشی افتادم که از نام بسیجی و قیافه بسیجی بیزارند. یاد شعارهایشان افتادم که با چه نفرتی «مرگ بر بسیجی» می‌گویند و فریاد می‌زنند «بسیج سرنگون است!»

ارمیای رضا امیرخانی را یادتان هست؟: «جمشید که از خستگی داشت روی زمین می‌افتاد، به زحمت به طرف خط اوت راه می‌رفت. همین طور که پشتش به ارمیا بود، به آرامی گفت: «پدر سگ، بعد از بازی بهت می‌گویم. هم چه بزنمت ریشوی عقده‌ای!»

رگ‌های گردن ارمیا آن قدر کلفت شده بودند که در گردنش نمی گنجیدند. هاله‌ای قرمز رنگ جلو چشمانش را گرفته بود. انگار قلبش تمام خونش را به چشمانش می‌فرستاد. نخاعش مستقل از مغزش عمل می‌کرد. می‌خواست نشنیده بگیرد اما پاهایش به طرف جمشید خیز برداشتند. دستانش مشت شده بودند. فریاد سعید او را به خود آورد: ارمیا، برگرد عقب. باید دفاع کنی.

به خود آمد. گره دستانش باز شد. لبخندی روی صورتش نشسته بود. برگشت و به سعید نگاه کرد: از چه دفاع کنم؟…»

عقده امروز این جماعت از بسیجی‌ها، ادامه همان عقده دیروزشان است. حیف که میرحسین موسوی خودش را به نفهمیدن زده و آنها را مردم خداجو می‌نامد!

همان طوری که گفتم این فیلم و برخی از صحنه های دلخراش آن، خیلی خیلی دردناک است. همینجا از همه کسانی که آنرا می‌بینند معذرت می‌خواهم. چاره‌ای جز انتشار آن نداشتم! از این بسیجی مظلوم هم خیلی خیلی شرمنده‌ام…

از آقای میرحسین موسوی هم به خاطر نمایش گوشه‌ای از جنایات مردم خداجوی سبز حامی او، معذرت می‌خواهم! البته من اصراری ندارم که این جنایتکاران را به موسوی نسبت بدهم، اما مثل اینکه خود او مصر است که از این وحشی‌ها حمایت ‌کند و آنها را مردم خداجو بنامد، پس چرا ما تعارف داشته باشیم؟

لینک دانلود فیلم

لینک این فیلم در یوتیوب

تصاویری از ضرب و شتم ماموران توسط خداجویان سبز

در روزهای گذشته دوستان دیگری هم زحمت کشیدند و این فیلم را آپلود کردند. از لینک های زیر هم برای دانلود می توانید استفاده کنید:

لینک 1

لینک 2

لینک 3